تعداد بازديد 230

به داییم میگم :دایی شکم زدی نمیخوای آبش کنی؟
میگه :مرد باید اینقدر شکم داشته باشه که دسته چکشو بزاره رو شکمش امضا کنه!
استدلال از این شیک تر؟

بابام با کلی‌ دعوا میگه: «این شیر‌های گرونو که می‌گیرم چرا نمی‌خورین خراب میشه می‌ریزیم دور!»
میگم: «شیر کاکائو بگیر».
میگه: «نه زود می‌خورین تموم میشه باز باید بگیرم»!
یعنی دیکتاتوری خاموش رو به معنی واقعی به مرحله ظهور رسونده!

چند وقت پیش مامانم داشت مرغ پاک میکرد بهش میگم چرا انقد این مرغه چربی داره؟
میگه مرغای ماده معمولا اینجورین!
دیوار واسمون نمونده بود دیگه. خدا این شادیارو از ما نگیره

مامانم زنگ زده مغازه می‌گه :داداشت اونجاس هنوز؟
میگم :نه چن دقیقه پیش رفت.
میگه :یعنی کلاً رفت؟!
گفتم :نه هنوز نصفش اینجاست!

بچه که بودم با خواهر و برادرم تو یه اتاق خوابیده بودیم، نصفه شبی بابام از خواب بیدارم کرد و گفت چقدر سرفه می کنی بیا دارو بخور، منم دارو خوردم و خوابیدم. صبح که از خواب بیدار شدیم دیدیم که خواهرم از تب و سرفه حال نداره. شما بگید این بابائه ما داریم.

بعد عمری یه خواستگار خوب برام اومده مامانم ندیده میگه نه میگم چرا میگه حتما یارو یه چیزیش هست که تورو پسندیده.
خدا وکیلی مامانه ما داریم…

تعداد بازديد 230 جوك هاي فك و فاميله داريم
نويسنده	پيام